به گزارش فائزون، شهید حسن هراتی اسکندری در هفتم مردادماه سال ۱۳۴۰ در کرباسک زابل متولد شد و در تاریخ پنجم اسفندماه ۱۳۶۵ در رودماهی زاهدان بر اثر اصابت تیر به شهادت رسید، پیکر مطهرش در گلزار شهدای کرباسک زابل به خاک سپرده شد.
این شهید در وصیتنامه خود نوشته است؛
بسمالله الرحمن الرحیم
با حمد و سپاس خدایی را که ما را خلق کرد و عمر و جوانی ما را در چنین زمانی قرارداد که زندگی و مرگ در این زمان دارای هدف است و شکر خدایی را که مرگ ما را شهادت در راه خود قرارداد، تا در روز قیامت پیش ائمه و جمیع پیامبران و اولیا ء شرمنده نباشیم.
از پدر و مادرم که زحمت زیادی کشیدند برای منومن نتوانستم حق زحمت آنها را ادا نمایم خیلی معذرت میخواهم. امیدوارم از خداوند تبارکوتعالی که او به شما اجر و مزد بیکران عنایت کند.
از برادرانم و خواهرم معذرت میخواهم؛ زیرا برای برادری نالایق برای آنها بودم. از همسرم و بچهام هم که برای آنها سرپرست خوبی نبودم میخواهم مرا ببخشند بهخاطر خدا حقشان را بر من ببخشند. از همه قومان و خویشانم که حقوحقوقی بر عهده من دارند میخواهم که مرا عفو کنند تا خدا هم مرا ببخشد.
پدر و مادر و همه قومان و نزدیکان بر مرگ من تأسف نخورید؛ زیرا خود، خواهان چنین مرگی بودم و شکر خدایی را که بر من منت گذاشت و چنین هدیهای عطا کرد.
من بر مرگ این چنینی راضی بودم. شما هم دعا کنید که خدا مرا جز ء شهدا محسوب کند. از گناهانم ببخشاید. پدرم، مادرم، برادرانم و همه قومان و خویشان بخصوص همسرم از این که همیشه ساکت بودم و حالت ناراحتی داشتم و با شما کمتر صحبت و شوخی مینمودم، علتش فشار روحی و روانی ای بود که بر من مسلط شده بود و مرا بهشدت رنج میداد و علت آن هم مسائل گریبان گیری بود که مرا یارای حل آن نبود و بلکه در وسع من نبود.
به هر صورت انشاءالله که شما این حالت مرا از چشم این که خداینکرده من غرور یا تکبری پناهبرخدا داشت، نگاه نکنید. شما بر من بهعنوان بنده فقیر، مسکین و بیچاره نگاه کنید که الان در بین شما نیست امید است که کلمات مرا در یک حالت فشار روحی بر روی کاغذ آمدهاند، را خوب متوجه شدید. پدرم من شما را بهعنوان حلاّل مشکلاتی که بعد از من ممکن است رخ دهد انتخاب مینمایم و از شما انتظار دارم مسائل مرا حتماً پیگیری نمایید .
دررابطهبا اولین مسئله و مشکلی که بعد از من ممکن است پیش آید. همسر و فرزندم است. من بهعنوان وصیت به شما عرض میکنم، بعد از مرگ من، همسرم بعد از نگهداری عده شرعی آزاد است و حتی به شما میگویم او را آزاد بگذارید تا با هر که خواست ازدواج کند؛ زیرا از من که خیری ندید، شاید از دیگری خیر و بهرهای ببیند و فرزند کوچکم را هم میسپارم به والدهام تا او را بزرگ کند و به هر که خواستید بدهید.
در مورد مهریه همسرم حتماً مهریهاش را از حقوق من یا وسایل دیگری که در خانه هست و آن هم با مشورت روحانی بهخصوص حاجآقا بختیاری بپردازید و او را آزاد بگذارید و بر او هیچگونه ظلمی انشاءالله که وارد نشود.
در مورد زمین شهر اگر خواستید بچههای مرا بدهید پدرم او را به قیمت سنجیده و زمین مشهد را هم قیمت عادلانه بسنجید و زمین مشهد را در عوض زمین زابل برای خودتان بردارید تا نه سیخ بسوزد و نه کباب. انشاءالله که ناراحت نشوید از نوشتههای من.
محل دفن من اگر جنازهام به دست شما افتاد در گلزار شهدا دفن کنید. کلیه وسایل و لوازمخانگی من تحویل همسر و فرزندم باشد تا زمانی که همسرم زیر سر فرزندم باشد و زمانی که شوهر نمود همه وسایل مذکور تحویل دخترم باشد و همسر حق ندارد دخترم را در خانه شوهر غریبه ببرد، اگر زیاد نزدیک و خودی باشد آن را خود شما میدانید چطوری عمل کنید.
برای مرگ من حتماً مردم را نهار یا شام دعوت کنید که اگر پولش را بنیاد شهید داد که خوب و اگر نه هم از پول و یا حقوق خود من بردارید. من مقداری قرض دارم که باید داده شود و مقداری هم قرض میخواهم که هر کس آورد خوب و هر کس هم نیاورد مسئلهای نیست.
از همه میخواهم اگر قرض میخواهند حتماً به شما پدرم بگویند بهخصوص برادرانم زیرا روح من اینطوری راحت است.
تفنگم را بفروشید یا مال برادرانم باشد به شرطی که قیمتش تحویل بچههایم یا روی مهریه همسرم داده شود تا من در قبر راحت باشم. کلیه وسایل و لباسهایی که از سپاه خانه است به سپاه بدهید دیگر به نظر من مسئلهای نمیرسد اگر به مشکلی برخوردید با مشورت حاجآقا بختیاری یا کربلایی حیدر حل کنید قبلاً از شما متشکرم.
خداحافظ. به امید دیدار در قیامت و به امید روسفیدی همه در محضر بیبی فاطمه (س)
انتهای خبر/